یادی از استارتاپ ویکند اول مشهد

اولین استارتاپ ویکند مشهد در آخرین روزهای تابستان ۱۳۹۲ در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.

تب و تاب استارتاپ و استارتاپ ویکند مدتی بود در ایران راه افتاده بود و حالا شاهد یک رویداد درجه یک، با حضور آدم‌هایی درجه یک در مشهد بودیم.

Continue reading

درباره تکنولوژی و وضعیت این روزهای ما با بچه هایمان

به تازگی و با اوج گرفتن خرید آیفون ۶، یک مجله فرانسوی مصاحبه قدیمی با استیو جابز را منتشر کرد.
وی در این مصاحبه در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز مبنی بر استفاده فرزندانش از تکنولوژی های روز گفت: ما استفاده از فناوری های پیشرفته را برای فرزندانمان محدود کرده ایم .

این خبرنگار در ادامه از وی پرسید: آیا فرزندانتان آی پد را دوست دارند ؟ که با پاسخ عجیبی از طرف استیو جابز مواجه شد. جابز در پاسخ گفت: آنها تاکنون از آی.پد استفاده نکرده اند!

افراد سرشناس دیگری که در حوزه آی.تی شناخته شده اند، مانند اوان ویلیامز ، یکی از بنیانگذاران توئیتر نیز به فرزندان خود اجازه استفاده از تبلت یا سایر گجت ها را نمی دهد. این موضوع تا جایی برای ویلیامز با اهمیت است که حتی فرزندانش را از خواندن کتاب های PDF شده نیز منع می کند و آنها باید حتما کتاب های کاغذی را مطالعه کنند.
والتر ایزاکسون، نویسنده زندگینامه استیو جابز در این رابطه می نویسد: استیو همیشه فعالیت های فرهنگی را به استفاده از تکنولوژی برای فرزندانش ترجیح می داد. او هر شب و به هنگام صرف شام برای فرزندانش داستان و شعر می خواند یا با آنها درباره وقایع جذاب صحبت می کرد . فرزندان استیو حق استفاده از iPad، لپ تاپ یا هر گجت دیگری را نداشتند.

بنا به گزارشات منتشر شده، مدیران شرکت های بزرگ فناوری از جمله گوگل، یاهو، اپل، eBay و …. فرزندانشان را به مدارسی می فرستند که اجازه استفاده از هیچ گونه گجتی به آنها داده نمی شود. آنها تنها ۳۰ دقیقه در طول هفته می توانند از گجت های هوشمند استفاده کنند و این مدت زمان تنها در پایان هفته و ایام تعطیلات را شامل می شود.

درباره فونتی به نام «وزیر»

«وزیر، کسی است که به منظور کم کردن بار حکومت، با شاه یا رئیس‌جمهور همکاری می‌کند؛ و شاه یا رئیس‌جمهور بخشی از کارهای مملکتی را به او می‌سپارند.»

عجب جمله بلندپروازانه‌ای برای معرفی یک فونت.

ولی وقتی از فونت «وزیر» حرف می‌زنیم، فکر می‌کنم شایستگی این تعریف را دارد.

اگر از من بپرسید، می‌گویم که فونت وزیر، می‌تواند بخشی از زحمت انتقال معنا را در نوشته‌های شما به دوش بکشد.

 

 

 


 

یادداشت طراح فونت را از ماجراهای جالبی که طراحی این فونت داشته، در بلاگش بخوانید.


وزیر چرا و چگونه آمد

یکشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ب.ظ

پارسال ذهنم حسابی درگیر این موضوع شده بود که چرا فونت جدیدی برای وب نمی‌آید. یا بهتر بگویم چیزی که نظر مرا جلب کند. چند مورد آن هم از نوع سفارشی در برخی از سایت‌ها (از جمله بانک‌ها) دیده می‌شد که خب اولا غیر قابل خرید یا استفاده بود و ثانیا چنگی هم به دل نمی‌زدند. یک مورد پولی هم داشت رایج می‌شد که باز هم به لحاظ شکل و ظاهر مورد پسند من قرار نمی‌گرفت. البته نسخه‌های جدیدی نیز از آن منتشر شده اما خب هنوز هم با انتظار من از فونت دلخواهم فاصله زیادی دارد. اواخر شهریور سال گذشته بود که تصمیم گرفتم یکی از فونت‌های آزاد و رایگان رو انتخاب و تحت ویرایش قرار دهم بلکه شاید بتونم چیزی شبیه به آنچه که در ذهن داشتم ایجاد کنم. بالاخره بعد از یک تجربه اولیه با فونت رویا و بی نتیجه ماندن فرآیند انتشارش نهایتا فونت دژاوو رو برگزیدم.

rastikerdar.github.io/vazir-font/test.html


خب من در حقیقت به دنبال چه چیزی بودم؟
من به دنبال واقعیت بودم. واقعیت این بود که فونت تاهوما طی دو دهه توانسته بود یکه تاز رقابت فونت‌های فارسی/عربی در صفحات نمایش باشد. هیچ فونتی به اندازه آن خوانا نبود. مطالعه متون طولانی با فونت تاهوما از این راحت‌تر نمی‌شد. از انصاف نگذریم زیبا هم بود. برخی ‌می‌گویند این به خاطر این است که تاهوما بر روی همه ویندوزها به صورت پیش‌فرض قرار داشته و تنها گزینه موجود بوده (صرف نظر از آریال زشت). و یا آنکه در اندازه کوچک باریک و شارپ به نظر ‌می‌رسد. بزرگ‌تر شود زشت ‌می‌شود.

بلی اما این به نظر من دلیل حقیقی نبود. موضوع این بود که هر کسی به شکلی ناخودآگاه با تاهوما کنار ‌می‌آمد. گویی سحرمان ‌می‌کرد. در واقع تاهوما به فرمولی رسیده بود که به سختی ‌می‌توانستی با همه عیب‌هایش به راحتی از آن عبور کنی. سر نخ این فرمول در تایپ فیس تاهوما بود. بلی شکل تاهوما. ظاهر ماجرا این بود که تاهوما به مانند بقیه زیبا نبود. اما حقیقتا خوب بود. آرام بود. سرش به کار خودش بود. برای همه بود. بیخیال بود. اسمی پشتش نبود. خودش بود و خودش.



زمانی که کار را با دژاوو شروع کردم مبنایم را تا حدودی بر قلم تاهوما گذاشتم. الگوهای رفتاری یا بهتر بگویم حرکتی او را زیر نظر می‌گرفتم اما با رویکردی نو و تازه. چرا تاهوما خواناست؟ به دلیل این و آن. بسیار خوب من هم درس ‌می‌گیرم. چرا نرم است؟ به این دلیل! باز هم درس ‌می‌گیرم. چرا همه جا خوب ‌می‌نشیند. به آن دلیل! بسیار خب! چرا من یاد نگیرم. یکی دو قلم دیگر از جمله دروید و دژاوو هم از نظر دور نگذاشتم. آخر دژاوو هم حقیقتا خوب بود و به تاهوما نزدیک. شاید مهمترین ویژگی دژاوو و تاهوما سادگی آنها بود. ‌می‌خواستم به شکلی برسم که به معنای حقیقی خوانا باشد. معیارم هم برای خوانایی سه چیز بود:
۱. مطلب را به سرعت هر چه تمام‌تر بخوانم بدون بازگشت.
۲. هیچ یک از حروف هنگام خواندن توجه مرا به خود جلب نکند. مانع من نگردد. مرا گیج نسازد. حواسم را پرت نکند. از سرعت من نکاهد.
۳. بعد از مطالعه خسته نشوم و ذهنم آرام باشد.
انتظاری که از قلم داشتم را با در نظر گرفتن چیزهایی که توی این مدت آموخته بودم در برنامه فونت فورج پیاده کردم تا اینکه بالاخره وزیر نسخه یک شکل گرفت. وزیر تقریبا مرا به همه اهدافم در خوانایی رسانده بود.

خیلی خب. اما یک مشکل جدی هنوز باقی مانده. وزیر گرفتار مشکل تاهوما شده بود. در اندازه کوچک خوب و خوانا بود اما در اندازه درشت تا حدی نازیبا. بازخوردها اغلب بر زیبایی وزیر تاکید داشتند اما به کت من نمی‌رفت. برخی زوایا و انحناها خوب و منطقی به نظر نمی‌رسیدند. من هم تجربه‌ام ناچیز و ناقص بود. تصمیم به تغییرات زیادی گرفتم. وزیر ۲ تا حدودی بهتر شده بود اما باز یک مشکل دیگر به وجود آمده بود. ظاهر قلم از انتظارات اولیه من دور شده بود. در واقع به خیال خودم دارد هنری‌تر ‌می‌شود در صورتی که نگاه من به وزیر۱ بیشتر مهندسی بود تا هنری. وزیر باید مشکلی را حل ‌می‌کرد نه اینکه خودنمایی کند! وزیر سه نیز تا حدودی ادامه دو را پی گرفت. تا اینکه دوباره با وزیر نسخه ۴ تلاش کردم به همان اهداف وزیر یک برگردم. در حقیقت هدف عمده در وزیر۴ بازیابی همان نرمی و روانی وزیر۱ بود. شاید تا حدودی به آن رسید. هر چند که باز هم جای بهبودی دارد.


تمام این تلاش‌ها برای این بود که فونتی بیاید که خاص نباشد. آشنا باشد. نرم و آرام باشد. خوانا باشد. یکدست و هماهنگ باشد. منطبق با انتظار ناخودآگاه از تایپ فیس قلم باشد. بعد از مدتی تکراری نشود. هم‌اندازه تاهوما باشد. به گونه‌ای باشد که هر کس نیاز به قلم پیدا کرد بگوید وزیر بد هم نیست. اگر فلان فونت یا بهمان فونت به این صفحه، به این برنامه، به این تصویر و به هر چیزی نیاید عوض اش وزیری هست که کارمان را راه بیندازد. خوب است. ساده است. مثل تاهوما. وزیری که مال هیچ کس نیست یا بهتر از آن، وزیری که مال همه است چرا که تحت مالکیت عمومی منتشر شده. هر کسی هر کاری دلش بخواهد ‌می‌تواند با او انجام دهد. تغییرش دهد. مجوز جدیدی بگذارد. بفروشد. هر کاری. فونتی آمده که هیچ چیز خاصی ندارد. اصلا به همین دلیل بود که نسخه مونواسپیسِ آن هم در آمد. وزیر آمد که مثل تاهوما تنها کار مردم را راه بیندازد. صمیم و ساحل و گندم و تنها و پرستو هم همینطور.
اگر چه طراحی این تایپ فیس‌ها زحمت خیلی زیادی برد اما شاید ارزشش رو داشته.
نمی‌دانم! شاید هم همه اینها یک اشتباه بوده و وزیر به هیچ یک از اهدافش نرسیده.

مقایسه وزیر با تاهوما:
rastikerdar.github.io/vazir-font/test.html
آخرین نسخه وزیر تا زمان نگارش این متن ۴.۳.۱ می‌باشد. پیشنهاد می‌کنم اگر از نسخه قدیمی آن استفاده می‌کنید حتما به نسخه جدید بروزرسانی نمایید.
rastikerdar.github.io/vazir-font

همین!

پ.ن۱ مدتی بود بنا داشتم چند خطی در مورد این قلم بنویسم که سرانجام محقق شد.
پ.ن۲ در تصاویر، متن نخست با قلم تاهوما و متن دوم با قلم وزیر نگاشته شده است.
پ.ن۳ نکته دیگری که قبل از طراحی ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود این بود که چرا حروف لاتین اینقدر خوب و هماهنگ در هر گونه ظرفی جای می‌گیرند. این به خاطر شکل هندسی ساده و منظم حروف لاتین هست. من هم سعی کردم به همچین حالتی در حروف فارسی برسم. شاید منظم‌ترین هندسه را قلم یکان داشته باشد اما بیش از حد اینگونه است به طوری که برای استفاده در متون مناسب به نظر نمی‌رسد. توی وزیر تلاش شد این مقدار تا حد متعادلی رعایت گردد.
پ.ن۴ طبیعتا بهترین حالت رندر در صفحات نمایش به تایپ فیس های مونولاین اختصاص دارد.

  • صابر راستی کردار

فونت

خاموشی صدا؟!

تجربه سال‌های گذشته نشان داده که این بگیر و ببندهای مطبوعاتی،  به فرصتی برای نمود خلاقیت‌های ژورنالیستی محمد قوچانی تبدیل شده است.

روزنامه‌اش را که تعطیل می‌کنند، یک مجله خبری هفتگی با استانداردهایی نوین در ژورنالیسم ایران منتشر می‌کند. هفته‌نامه‌اش را که می‌بندند، می‌رود سراغ یک روزنامه جدید.

اما آن چیزی که در این میان جای دریغ و افسوس دارد، فرصت‌های خوبی است که برای ژورنالیسم ایران از دست می‌رود و نهادهای مطبوعاتی که ناکام می‌شوند و نمی‌توانند تأثیر لازم را در فضای سیاسی و فرهنگی ایران به جا بگذارند.

احتمالا هدف نهادها و افرادی که این بگیروببندها را مدیریت می‌کنند هم همین است: جلوگیری از نهادسازی مطبوعاتی.


 

 

 

«آیدین سیار سریع» متن طنزی نوشته است برای نشریه «صدا» به سردبیری محمد قوچانی… موضوع نوشته کاندیداتوری احتمالی محمود احمدینژاد بوده و آیدین او را در قالب شخصیت کارتونی «رابین هود» تصویر کرده است. رابین هودی که توهم این را دارد که مردم از او خواسته اند که بازگردد و فعالیتهایش را دوباره شروع کند و جلوی بی عدالتی ها را بگیرد… به همین دلیل توی کوچه و خیابان راه میفتد و انقدر با لحن احمدی نژادی از مردم برای برگشتنش تائید و تشویق طلب میکند که گالیور سر و کله اش پیدا میشود و پیگیر چند و چون قضیه میشود و وقتی رابین هود از علاقه ی مردم شهر به بازگشتش میگوید، گالیور می آید و از اهالی شهر (که همگی شخصیتهای کارتون های معروف دهه شصت هستند) میخواهد که بیایند و بگویند واقعا خواسته شان آمدن رابین هود است یا نه… شازده کوچولو و جک (همان جک در کارتون جک و لوبیای سحر آمیز) و هاچ زنبور عسل می آیند و هر کدام از زاویه دید خودشان و زبان خودشان میگویند که چرا دوست ندارند رابین هود دوباره برگردد و در آخر هم گالیور از قول خودش میگوید با اینکه شخصا مشکلی با رابین هود ندارد اما خب ظاهرا اهالی شهر دوست ندارند که او بیاید و به او هم توصیه میکند که برود سراغ کار و زندگی خودش.   حالا یک سایت متعلق به دلواپسان آمده و از این نوشته کشف رمز کرده که آیدین سیار سریع، خامنه ای را به گالیور تشبیه کرده است… از این طرف هم سردبیر نشریه “صدا” یعنی آقای قوچانی شروع کرده به عذرخواهی و حتی اعلام کرده که مدتی داوطلبانه نشریه اش را می بندد تا مشخص شود چطور چنین مطلبی چاپ شده است و البته در این میان کل تقصیر را هم انداخته است گردن نویسنده مطلب… جالب این است که حتی شروع کرده به تخریب او (احتمالا در جهت تشفی خاطر دلواپسان!) که ایشان اصلا نویسنده تحریریه ما نبوده و نیست و از اول هم فقط توی نشریات معلوم الحال و توقیفی مینوشته و اصلا گروه خون چنین آدمی به نشریه کاردرست ما نمیخورد و از این صحبتها (همه صحبتها نقل به مضمون) اینکه چنین رفتاری از سوی یک سردبیر، چقدر حرفه ای و یا چقدر اخلاقی ست موضوع این نوشته نیست و من وارد آن مباحث نمیشوم و دوستان با تجربه تر از من در امر روزنامه نگاری در این مورد نوشته اند و احتمالا خواهند نوشت… چیزی که برای من جالب است این است که مطلب آیدین سیار سریع را هر جور بخوانی و دنبال نشانه هایی باشی که سیار سریع شخصیت گالیور را میخواسته به خامنه ای نسبت دهد چیزی از دل متن در نمی آید… در این متن دهها نشانه و «کد» وجود دارد که خواننده بدون تردید میگوید که رابین هود همان احمدینژاد است… تکه کلامها و علاقه و قصدش برای کاندیداتوری و چیزهایی مانند آن، جای شک و شبهه باقی نمیگذارد و اصلا اگر قرار باشد خواننده متوجه اصل داستان نشود که خواندن متن لطفی ندارد… ولی واقعا چرا باید فکر کنیم گالیور همان رهبر است؟ (البته حتی اگر چنین باشد به اعتقاد بنده باید از گالیور دلجویی شود نه از آقای خامنه ای!) به هر شکل در تمام متن نه تکه کلامی از آقای خامنه ای از زبان گالیور میخوانیم که ما را به سمت رهبری هدایت کند… نه اینکه خود گالیور در موضع کسی ست که رابین هود ملزم به اطاعت و حرف شنوی از او باشد… گالیور در این متن طنز صرفا بعد از شنیدن صحبتهای همه ی شخصیتهای کارتونی به رابین هود میگوید که من چون به زندگی تحت سلطه آدمهای کوچک عادت دارم (اشاره به لی لی پوتی ها که او رو اسیر کرده بودن) پس مشکلی با امدن تو ندارم و الان فقط مشکل این است که تو مردم رو اذیت میکنی… یعنی گالیور هم خودش را کسی میداند که رابین هود میتواند اگر بر سر کار بیاید بر او هم سلطه داشته باشد. واقعا طنزنویسی مثل سیار سریع چه دلیلی دارد که بخواهد انقدر کدهای اشتباه بدهد که با کاراکتر رهبری نمیخواند؟ خواسته رد گم کند؟ برای چی؟ کسی می آید چنین کاری میکند که مثلا شخصیت منفور و دیو سیرتی از صاحبین قدرت ساخته باشد و بخواهد مطلبش هم حتما چاپ شود و گزک هم به دست کسی ندهد… برای این می آید و رد پاها را در نوشته اش کمرنگ میکند… در این داستان چه نیازی دارد که نویسنده اینهمه شامورتی بازی انجام دهد که شخصیت محبوب، مثبت و یا خنثای گالیور را به خامنه ای نسبت دهد؟ احتمالا آقای قوچانی قبل از واکنش نشان دادن حتی یک بار هم این مطلب را درست نخوانده است و یا اگر هم خوانده چون در عرصه توقیف نشریه حسابی مارگزیده است، هر ریسمان سیاه و سفیدی در متن دیده آن را اشاره به «مقام معظم رهبری» فرض کرده و از روی ترس جلو جلو کرکره نشریه اش را داوطلبانه و موقت کشیده است پائین و نویسنده مطلب را نیز سپر بلای خود و نشریه اش کرده است. هرچه که هست امیدوارم این ماجرا و رفتارهای احساسی، غیر منطقی و غیر اخلاقی پیرامون آن، تبدیل به یک ماجرای “نَمَنَه” دیگر این بار برای این طنزنویس خوب کشورمان نشود… آیدین سیار سریع جزء معدود طنز نویس های این دوره است که طنزهایش را «خوب»، «پرداخت شده» و البته هنوز «خنده دار» مینویسد.

 

 

——————

 

هفته نامه صدا:
?توضیح محمد قوچانی درباره مطلب منتشر شده در هفته‌نامه صدا

سردبیر هفته‌نامه «صدا» درباره مطلب طنزی که در شماره اخیر این نشریه منتشر شده، توضیح داد. محمد قوچانی انتشار مطلب طنزی که شائبه توهین ایجاد کرده را دیدگاه تحریریه این نشریه ندانست و ضمن عذرخواهی، بر اعتقاد راسخ این هفته‌نامه بر موازین قانونی تاکید کرد. قوچانی در این گفت‌وگو توضیحات بیشتری درباره این مطلب و تصمیم مسئولان هفته‌نامه صدا داده است:

?نظر شما درباره مطلب منتشر شده در نشریه صدا چیست؟

این مطلب در بیرون تحریریه توسط یکی از طنزنویسان نشریه توقیف شده قانون نوشته شده بود. نشریه‌ای که صفحات طنزی به نام بی‌قانون داشت و به علت مطالبی از این دست توقیف شده بود. نویسنده این مطلب آقای آیدین سیارسریع با نشریه صدا تاکنون همکاری هم نداشته است و از این رو مطلبی نبوده و نیست که بیانگر دیدگاه صدا باشد. همه مطالب نشریانی که ارگان حزبی نیستند در واقع موضع نویسندگان آن محسوب می‌شوند. دیدگاه صدا به عنوان یک نشریه همان است که در تیتر یک این شماره و با تاکید بر مواضع و تدبیر نظام و رهبری منتشر شده است که طبق عرف روزنامه‌نگاری موضع رسمی نشریه است. ما در آن مطلب گفتیم که تدبیر رهبری در عدم دوقطبی شدن سیاسی کشور را در حد یک توافق ملی می‌دانیم و معتقدیم که باید حاکمیت یگانه را در کشور تقویت کنیم. حتی درباره عدم حضور آقای احمدی‌نژاد گفتیم نباید مغرور شویم و جناح اصولگرا را نادیده بگیریم.

?یعنی شما محتوای این مطلب را قبول ندارید؟

قطعاً اگر شایبه‌ای از توهین و عدم نزاکت در این مطلب وجود دارد ما از آن برائت می‌جوییم. از آن برائت جسته و ضمن عذرخواهی از مردم اعلام می‌کنیم که از ساحت نشریه‌ای مانند صدا که سه سال است در چارچوب قانون منتشر می‌شود چنین موضعی دور است و ما از این وضع ناراحتیم و با نویسنده مذکور نیز قطع همکاری خواهیم کرد و حتی یک مطلب دیگر نیز از وی در نشریات هم‌میهن منتشر نخواهیم کرد. این مطلب هم به دفتر مجله ارسال شده بود و همان‌طور که گفتم تحریریه صدا در تولید آن نقش نداشت.

?آیا تاکنون از نهادهای نظارتی به شما تذکری داده شده است؟

هنوز نه. اما ما تابع قانون هستیم. اما قبل از آنکه هرگونه تذکری از ناحیه مقام‌های قضایی یا امنیتی به ما داده شود ما حاضر هستیم برای اثبات اینکه سوءنیت نداریم و در واقع می‌خواهیم در چارچوب اخلاق و قانون و اعتقاداتمان عمل کنیم در همین راستا فعلاً تا اطلاع ثانوی از انتشار نشریه صدا خودداری می‌کنیم، تا زمانی که سازوکاری برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات طراحی کنیم.


ondoq

نیوزروم – سیزن یک، اپیزود یک

سریال Newsroom (منتشر شده در سه فصل توسط شبکه HBO) ازز هر نظر که حساب کنیم، یک سریال تلویزیونی خاص است.

از یک طرف ماجراهای درامی را در بستر یک شبکه تلویزیونی خبری کابلی دنبال می‌کند و فیلمنامه هم که دست آرون سورکین (به معنای واقعی کلمه، نابغه) است.

اگر سریال را ندیده‌اید، برای اینکه با ضرباهنگ آن آشنا شوید، سکانس ابتدایی قسمت اول از فصل اول را برایتان می‌نویسم.

———

 


من دانشجوی سال دوم هست،یه سوال از هر سه‌تا تون دارم،می‌تونین تو یه جمله یا کمتر بگین چرا آمریکا بهترین کشور دنیاست؟
شارون: تنوع و موقعیت
لویس: آزادی و آزادی

ویل مک‌اوی : … بهترین کشور دنیا نیست !
– پروفسور ، هی!
ویل مک‌اوی : جوابم اینه؛بزارین بگم،اتحادیه‌ی کارگران کاری از دستش بر نمیاد .آره صورتحسابش از جیب ما اختصاص داده میشه.اما می‌تونه هر زمان که بخواد بهت صدمه بزنه،هزینه‌ی مالی نداره هزینه‌ی رأیـی داره،هزینه‌ی رفتن روی آنتن و ستون های روزنامه‌ها رو داره.میدونی چرا مردم لیبرال هارو دوست ندارن؟ چون بازنده‌ان. اگر لیبرال‌ها اینقدر زرنگن پس چرا همیشه‌ی خدا بازنده‌ان؟

راست توی روی دانشجوها دارین میگین که آمریکا خیلی خوب و فلانِ. آیا ما فقط توی جهان آزادی داریم؟ کانادا آزادی داره ژاپن آزادی داره،بریتانیا ، فرانسه ، ایتالیا ،آلمان ، اسپانیا،بلژیک هم  آزادی داره. از ۲۰۷ تا کشور تو جهان صد و هشتادتاشون آزادی دارن و شما خانوم ایده‌آلیست دانشگاهی! اگر بر حسب اتفاق یه روز خواستی رای بدی یه سری چیزا هست که باید بدونی.یکیشون اینه که هیچ مدرکی برای پوشش این جمله که «ما بهترین کشور جهانیم» وجود نداره.
تو ادبیات ۷اُم ، توی ریاضی ۲۷اُم ،توی علوم ۲۲اُم ، طول عمر ۴۹اُم ، توی مرگ و میر نوزادان ۱۷۸اُم ، درآمد خانوار ۳اُم ، چهارم توی کار اجباری و چهارم توی صادرات.
ما فقط توی سه مجموعه از دنیا بهتریم: تعداد زندانی‌های سرانه‌ی شهر ،بزرگسالانی که فکر می‌کنن فرشته‌ها واقعی هستن و توی دفاع ، هزینه‌ای که ما می‌کنیم بیشتر از ۲۶ کشور روی هم می‌کنن که بیست و پنج تاشون متحد هستن.
الانم ، اینا تقصیر یه دانشجوی ۲۰ ساله نیست اما با این وجود ، بدون شک و تردید شما عضو بدترین نسل کل تاریخ هستین پس وقتی می‌پرسین چی مارو بهترین کشور دنیا می‌کنه نمی‌دونم از چه کوفتی صحبت می‌کنی؟ بهشت برین؟ مطمئناً بهترین بودیم اگه..
سر چیز درست ایستادگی می‌کردیم ، برای دلایل اخلاقی می‌جنگیدیم.قانونگذاری می‌کردیم،
سر موضوعات اخلاقی به قانون پایبند می‌موندیم،جنگ با فقر به راه می‌انداختیم نه با آدمای فقیر.فداکاری می‌کردیم.به همسایه‌هامون اهمیت می‌دادیم،پولمون رو جایی می‌خوابوندیم که مال خودمون باشه، هیچوقت خودمون رو جر نمی‌دادیم.یه چیز بزرگ ساختیم یه پیشرفت تکنولوژی خارق العاده،توی کهکشان‌ها گردش می‌کردیم.بیماری‌هارو علاج می‌کردیم،بهترین هنرمندای جهان رو تربیت می‌کردیم و بهترین اقتصاد جهانی رو داشتیم.به اون بالاها رسیدیم مثل مرد رفتار می‌کردیم،آروزی هوش و استعداد می‌کردیم،تحقیرش نمی‌کردیم،احساس حقارت بهمون دست نمی‌داد،خودمون رو به عنوان کسایی که نمی‌دونن تو انتخابات قبلی به کی رای دادن معرفی نمی‌کردیم…
…و ما
اینقدر راحت نمی‌ترسیدیم،می‌تونستیم همه‌ی این چیزا باشیم و همه‌ی این کارا رو بکنیم.
چون آگاه بودیم…
آمریکا دیگه بهترین کشور جهان نیست
لویس:این دیگه چه کوفتی بود؟ عقلت رو از دست دادی؟ بچه گانه بود.
ویل مک‌اوی: متاسفم ، واسه سرگیجه‌ام دارو مصرف می‌کنم.

سکانس ابتدایی سریال اتاق خبر (The Newsroom) -قسمت اول-فصل اول
ساخته‌ی Aaron Sorkin . پخش از شبکه‌ی HBO.

درباره «سردبیر: خودم»

حسین درخشان در بلاگ hoder.com سبکی از بلاگ‌نویسی را پایه‌گذاری کرد که به یک روزنامه شخصی آنلاین بسیار شبیه بود.

بلاگ او مختاطبینی داشت که هر روز برای خواندن مطالب و دیدگاه‌های وی، به سایت وی مراجعه می‌کردند؛ مشابه با خوانندگانی که برای خریدن و خواندن روزنامه محبوب‌شان، هر روز به دکه روزنامه‌فروشی سر می‌زنند.

چرا روزنامه مهم است؟

 

این روزها گوشه و کنار زیاد می‌شنویم و می‌خوانیم که دوران روزنامه‌ها به سر آمده است. استدلال مشترک‌شان هم این است که در زمان یکه‌تازی شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های موبایلی مانند تلگرام، روزنامه ماهیت وجودی‌اش را از دست داده است.

اما به عقیده بنده روزنامه‌نگاری زنده و پویا است و تازه دارد گرم می‌شود! روزنامه هم، به عنوان یک پکیج روزانه کاغذی که چاپ می‌شود و در دستان خواننده قرار می‌گیرد، نمرده است.

 

پکیج روزانه خواندنی

روزنامه، یک پکیج روزانه چاپی است که با یک بسته‌بندی مناسب

 

زمان کم، کیفیت بالا

در تلرگام وش بکه‌های اجتماعی، دروازه‌بانی خبری کار دشواری است. فیسبوک کارهای زیادی برای نمایش مهم‌ترین موضوعات در تایم‌لاین کاربران انجام داده، اما با همه پیشرف‌های نرم‌افزاری هنوز هم راه زیادی تا رسیدن به یک تایم‌لایم واقعی و خواندنی در پیش دارد.

در روزنامه با صرف کوتاه‌ترین زمان، می‌توان به مهم‌ترین موضوعات خبری دسترسی پیدا کرد.

در انبوه کانال‌های تلگرامی، شما چگونه می‌توانید مهم‌ترین موضوعات خبری و تحلیل‌های روز را پیدا کنید. برای رسیدن به یک وکیج محتوایی خوب در تلگرام، هم باید زمان زیادی را اختصاص دهید و هم اینکه توانمندی رسانه‌ای خوبی برای شناسایی رسانه‌های معتبر و غیرمعتبر داشته باشید. توانمندی‌ای که اغلب افراد آن را ندارند.

 

آیا چاپ روزنامه با حفظ محیط زیست تضاد دارد؟

یک استدلال دیگر این است که می‌گویند چاپ روزنامه با حفظ محیط زیست تناقض دارد.

واقعیت امر این است که بالای ۹۰ درصد کاغذ روزنامه‌های چاپی، از روزنامه‌های قبلی تأمین می‌شود.

علاوه بر این، کارخانه‌های بزرگ کاغذسازی دنیا، به منظور تأمین کاغذ مورد نیاز برای روزنامه، اقدام به تأسیسم مزارع بزرگ می‌کنند که بهترین درختان مناسب برای کاغذ روزنامه را در آنها پرورش می‌دهند و با بهینه‌ترین روش، چوب مورد نیاز برای تأمین کاغذ را تأمین می‌کنند.

در ایران هم، کارخانه چوب و کاغذ مازندران بر اساس قراردادی که با سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان حنگلداری داشته، زمین‌های بزرگی را برای کاشت درخت در نظر گرفته و علاوه بر آن، وظیفه حفاظت و رسیدگی به پهنه بزرگی از جنگ‌های استان مازندران را بر عهده دارد.

برای توضیحات بیشتر، خواندن این گزارش خالی از لطف نیست.

 


خلاصه کلام اینکه،

هم روزنامه بخوانید، هم از مردن روزنامه و روزنامه‌نگاری نترسید و هم اینکه اگر مثل من عاشق کاغذ و جوهر چاپ و خواندن روزنامه کاغذی هستید، برای این کار غذاب وجدان نداشته باشید!

داستان عجیب از بین رفتن اعتبار مجازی سازمان‌ها

سال‌ها پیش قراردادی را با مجموعه‌ای از شرکت‌های حمل و نقل کالای مشهد داشتیم و تعدادی سایت اینترنتی برای آنها طراحی کردم. شاید حدود ۵۰ سایت شد.

این سایت‌ها با ساختاری شبیه به هم و با حداقل هزینه به شرکت‌ها ارایه شده بود.

از جمله بخش‌های ثابت قالب، قسمتی بود که چند لینک مربوط به چند وب سایت سازمانی مرتبط در آن گرفته بود. سازمان‌هایی که در حوزه کاری حمل و نقل در سطح ملی و استانی فعالیت می‌کردند.

امروز که در یکی از همان سایت‌های قدیمی بودم، از سر کنجکاوی روی هر ۵ لینکی که در این قسمت بود، کلیک کردم. نتیجه شگفت‌انگیز بود:


۱. یکی از لینک‌ها که مربوط به انجمن صنفی حمل ونقل کالا در مشهد بود، به یک فروشگاه اینترنتی تبدیل شده بود.

۲. لینک اداره کل راه و ترابری خراسان رضوی به طور کلی عوض شده بود.

۳. لینک سازمان حمل و نقل و پایانه‌های کشور Suspend شده بود و در دسترس نبود.

۴. سایت mrt.ir که مربوط به وزارت راه بود، از همه شگفت‌تر بود. این دامین سه کاراکتری دامین برای فروش گذاشته شده بود!

۵. دامین زیبای IranRoads.com هم که قبلا اطلاعات و آنالیز جغرافیایی راه‌های کشور را نشان می‌دهد و از سایت‌های زیرمجموعه وزارت راه بود، برای فروش گذاشته شده بود!

broken-links


ماجرای حفاظت و نگهداری از هویت مجازی سازمان‌های دولتی و خصوصی در ایران موضوعی جدی است.

در این مورد خاص، هیچ‌کدام از ۵ لینکی که در چند هزار سایت حمل و نقلی در مشهد و ایران استفاده شده بودند، حفظ نشده بودند.

سازمان‌ها باید حساسیت خیلی بیشتری برای حفاظت از دارایی‌های دیجیتال‌شان انجام دهند.

 

iranroads-for-sale
این سایت قبلا در اختیار وزارت راه بود و اطلاعات جغرافیایی راه‌های کشور و آنالیز دقیق وضعیت جاده‌ها را در اختیار شرکت‌های حمل و نقل و رانندگان جاده‌ای قرار می‌داد. حالا به نظر می‌رسد دامین از مالکیت وزارتخانه خارج شده و برای فروش گذاشته شده است.
mrt-for-sale
دامین زیبا و سه کلمه‌ای قبلی وزارت راه هم چوب حراج خورده است. مشخص نیست چگونه مالکیت دامین از دست وزارتخانه خارج شده.

اولین روزنامه آمریکا

آمریکا (یا همان ایالات متحده)، یکی از پیشتازان ژورنالیسم دنیاست. جمعی از برترین برندهای روزنامه‌نگاری که امروز می‌شناسیم، متعلق به این کشور است.

آمریکا کشوری است که از دوران استقلال آن حدود ۲۵۰ سال می‌گذرد و کلا ۴ قرن پیش بود که توسط اروپاییان کشف و تسخیر شد.

اولین روزنامه آمریکا، در تابستان سال ۱۶۹۰ میلادی در ماساپوست منتشر شد. آن زمان هنوز آمریکا مستعمره انگلستان بود و توسط فرماندارهای مختلف اداره می‌شد. ماساپوست، مهاجرنشینی بود که دارای فرمانداری از انگلستان و تحت قیمومیت انگلستان بود.

سرنوشت اولین روزنامه آمریکا جالب است. این روزنامه با عنوان «وقایع عمومی» (Public Occurrences) در قطع ۳۰ در ۵۰ و در ۸ صفحه منتشر شد. روزنامه در همان شماره اول (که آخرین شماره‌اش هم بود)، به کاغذبازی و بوروکراسی دفتر فرمانداری ماساچوست پرداخت و نوشت که کارمندان دولت نباید این‌قدر مردم را اذیت کنند و در واقع کارمندان دولت، خدمتگذار مردم هستند، نه سرور آنها.

این مطالب فرماندار را خوش نیامد و نشریه را در همان اولین شماره موقتا توقیف کرد و نامه‌ای به رؤسا در لندن نوشت و کسب تکلیف کرد. رفت و برگشت نامه دو ماه طول کشید و جواب ارسالی از لندن هم منفی بود و اولین روزنامه آمریکا کلا رفت قاطی باقالی‌ها!

بین این روزنامه و دومین روزنامه آمریکا (Boston Newsletter) ۱۴ سال فاصله افتاد.

 

سلام به جهان

سلام. به رسم معهود باید به جهان سلام کنیم.

در روزهای گذشته دستی به سر و گوش این کلبه کشیدم. گرد و خاک زیادی بر اینجا نشسته بود و خیلی گناه داشت. رختی نو بر تنِ سایت نشاندم و دست نوازشی بر سر و گوشش کشیدم که مرهمی باشد بر ماه‌های و سال‌های دوری و بی‌مهری.

آنچه که اینجا می‌نویسم، روزنویسی است که شاید به درد کسی به جز خودِ نویسنده نخورد. (و بعید نیست به درد خودش هم نخورد!)

نوشته‌های جدی‌تر را در رسانه‌ها و مجلات آنلاینی می‌نویسم که آنها را سردبیری می‌کنم: مشهدمگ و روزنام و قم‌نامه. لینک و توضیحات مربوط به هرکدام از این رسانک‌ها را می‌توانید در صفحه اول سایت ببینید.

به هر حال، روزها می‌گذرند. چه به‌تر که با نوشتن بگذرند.